دومين فرشته زيباي من

پنجمین جلسه فوتبال

مهربانم سلام امروز داداشت پنجمین جلسه فوتبال شو رفت و تو هنوز نیومدی.... آخه مامان بهش قول داده بود که چهار بار دیگه که رفت فوتبال، داداشش به دنیا میاد ولی مثل اینکه حالاحالاها قصد اومدن نداری. امشب محمدپارسا بهم گفت: مامانی زد زیر قولش. در جوابش گفتم: مامانی دست من نیست که داداشت کی میاد ولی انشالله تا قبل از  ششمین جلسه فوتبالت دیگه بیادش. ************************************************************** دیروز رفتم مطب خانم دکتر. صدای قلبتو واسم گذاشت و خداروشکر همه چیز خوب بود. 38 هفته و 2 روزم بود و بعد از معاینه گفت که هنوز سر کوشولوت نیومده تو لگن و هنوز فرصت دارم...قرار شد اگه تا هفته آینده هنوز نیومده بودی، ...
7 بهمن 1398

هفته 37

مهربانم سلام بی صبرانه منتظر دیدن روی ماهت هستیم مخصوصا داداشت که این روزهای آخر، مدام ازم میپرسه: مامانی نینی پس کی میاد؟؟؟ از یک ماه پیش بهش گفته بودم که حدود 4 هفته دیگه، انشالله داداشت به دنیا میاد. اونوقت ازم پرسید چهار هفته دیگه چقدر میشه؟ منم گفتم: یعنی چهار بار که کلاس فوتبال رفتی. و امروز چهارمین هفته و چهارمین جلسه از کلاس فوتبال داداشت هم گذشت  از خدا میخوام هرموقع که به صلاحمونه، کمک کنه که انشالله به سلامت به دنیا بیای و مامانی هم زایمان خوبی داشته باشه. هفته پیش که 36 هفته و 5 روزم بود، رفتم مطب و خانم دکتر گفت که زایمانت نزدیکه. ازم خواست که توی این هفته برم پیشش احتمالا چهارشنبه مجددا برم پیشش. مح...
30 دی 1398

قنداق و تشک گارددار

نفسم سلام تقریبا از ماه هفت بود که سفارش تشک لبه دار و قنداقتو داده بودم  کلی واسه پیدا کردن پارچه اش تو پیج های مختلف گشتم و وقت گذاشتم امیدوارم که تو هم خوشت بیاد ازش هفته پیش رسیدن و مامانی و داداشت که خیلی ذوقشونو کردن مامان عاشق قنداق و زیرانداز تعویضته وقتی پستچی بسته تشک ها رو آورده دم در خونه، آقای پستچی گفت خانوم میتونی ببریشون یا خودم بیارم بذارم تو آسانسور وقتی دیدم سبکه گفتم خودم میبرم اما درو که بستم داداشت گفت مامانی تو دست نزنی ها، خودم واست میارمشون بسته به اون بزرگی رو با چه ذوقی آورد بالا و از اون موقع همش ازم میپرسه: مامانی داداشی چقدر دیگه بدنیا میاد منم بهش...
13 دی 1398

هدیه های خاله نرگس

نفسم خاله نرگست خیلی مهربونه حالا انشالله بعدا که خودت اومدی هم میبینی که چقدر دوست داره و چقدر مهربونه خاله نرگس قبل از اینکه تو بدنیا بیای واست چندتا هدیه خوشکل گرفته  یه پتوی خوشکل، ست بهداشتی و یه عروسک ناز البته مامانی الان عکس همه وسایل رو نداره ولی عکس باقی رو واست میذارم که بمونه به یادگار یه کارت پستال خوشکل هم واست گرفته که توش واست یادگاری نوشته من به جای شما هم از خاله تشکر کردم واسش دعا کن که انشالله توی همه کاراش موفق باشه خیلی دوست داریم خاله نرگس❤️ ...
13 دی 1398

سونوی هفته 32

هفته 28 که مامان رفت دکتر واسه یک ماه بعدش دوباره نوبت ویزیت و سونو داد. یادمه اون روز خانم دکتر وقتی شکممو چک کرد، از رشد شما راضی بود (خداروشکر) و به مامان گفت که تو یک مامان باربی هستی. هفته 32 رفتم سونوی جورابیان و اونجا آقای دکتر گفت که خداروشکر همه چیز نرماله و مشکلی نیست خدایا صدهزار مرتبه شکر... توی سونو فهمیدیم که شما کاملا چرخیدی و در موقعیت سفالیک و آماده برای زایمان طبیعی هستی و وزنت در هفته 32 و یک روز حدود 1930 گرم بود که خداروشکر دکتر گفت خوبه و راضی بود. ****************************************************************** نوبت بعدیم هفته 36 هست.... انشالله که این هفته های پایانی هم به خوبی سپری بشن خی...
13 دی 1398

اولین باری که بابایی و داداشی تکون شما را احساس کردند

تربچه مامانی سلام الان که دارم واست اینا رو می نویسم شما دقیقا 35 هفته و یک روزه که تو دل مامانی هستی. از خدا میخوام که صحیح و سالم و انشالله در موقع خودت بدنیا بیای. ************************************************************* از اونجایی که توی بارداری شما، جفت مامانی آنتریو (قدامی) بود، مامان یکم حرکات تو رو دیرتر متوجه شد. البته اولین بار یه حرکت از شما حس کردم تو 16 هفته اما حرکات منظم تر و توی 18-19 هفته متوجه شدم. چون جفت جلوی شما قرار داشت، بابایی یکم دیرتر تونست حرکات شما رو حس کنه اولین باری که بابایی دستشو گذاشت رو شکمم و حرکت صدرا کوچولو رو احساس کرد، توی هفته 24 بود. اما داداش مهربونت توی هفته 26 زما...
13 دی 1398

یه اتفاق بد واسه مامان

محمدصدرای عزیزم سلام تقریبا 3-4 هفته پیش، درست وقتی که 24 هفته و 5 روزم بود یه اتفاق بد واسه مامانی افتاد. صبح بود و رفتم سوپری که توی راه برگشت یه موش بزرگ اومد جلوی پای مامان و من هم از ترس زیاد جیغ زدم و با سرعت دویدم که بشدت خوردم زمین. طوری با صورت و شکم افتادم زمین که دوتا زانوهام کامل زخم شدن و تا چند روز نمی تونستم  راحت سجده برم توی نماز. به قدری حالم بد بود که وقتی اومدم خونه تازه فهمیدم چطور افتادم و چقدر نگران حالت شدم. به بابایی که خبر دادم، عصرش با هم رفتیم مطب و همونجا خانم دکتر تو مطبش سونو کرد و گفت همه چیزش خوبه و نگران نباش داره واسه خودش توی کیسه آبش بازی می‌کنه. اونموقع بود که خیالم راحت شد. ...
24 آبان 1398

27 هفتگی

مهربانم سلام خیلی زودتر از اینا می خواستم بیام واست بنویسم که متاسفانه جور نشد حالت خوبه مامان؟ همگی به شدت مشتاق دیدن روی ماهت هستیم. داداشت خیلی هواتو داره و منتظره که بیای و باهاش بازی کنی. فعلا واست یه سرویس خواب و دو تا سرهمی خوشکل سفارش دادم که هر وقت انشالله به دستم رسیدن، عکساشو واست میذارم. خودم که خیلی ذوقشونو دارم. مامان هم یه مقدار احساس سنگینی می کنه و البته کمر درد شدید... اما واسش مهم نیست...همش از خدا میخوام که تو سلامت باشی و  انشالله سر وقت خودت به دنیا بیای. محمدصدرای عزیزم الان 27 هفته و 6 روز هستی و طبق گفته های سایت های مختلف باید توی این وضعیت باشی: جنین 27 هفته‌ای، همه رحم شما ر...
24 آبان 1398