آمپول انوکسپارین
دو هفته گذشت. دو هفته پراسترس... همش منتظر بودم ضعف و گرسنگی و تهوع هام شروع بشه کم اشتها شده بودم اما مثل بارداری اول خیلی ضعف نمیکردم و این منو نگران میکرد. هرچقدر بابایی باهام حرف میزد و دلداریم میداد بازم دل نگران بودم. تا اینکه 23 تیرماه که روز میلاد امام رضا (ع) بود، با بابایی مجددا رفتم مطب. جواب آزمایش خون و ادرار روتینی که دکتر نوشته بود و خودم با محمدپارسا تنهایی رفته بودم انجام داده بودمو و گرفتم و رفتم مطب. خداروشکر همه چیزم خوب بود فقط یکم کم خون بودم و ویتامین دی بدنم کم شده بود. تو مطب دکتر سونو کرد، صدای قلبتو شنیدم اما خانم دکتر با یه حالتی گفت: داروهایی که بهت داده بودمو مصرف میکنی؟ منم گفتم بله، همه...