دومين فرشته زيباي من

یک ماهگی، کرونا، ختنه و اولین سفر کلوچه

جیگر دلم سلام الان دیگه یک ماهت کامل شده. داداشی روز به روز بیشتر عاشقت میشه و خیلی دوست داره. دقیقا یک ماه و 14 روزت بود که رفتیم دزفول و عمه و مامان جون و باباجون دزفولی رو دیدی. اولش غریبی کردی و گریه کردی اما بعدش دیگه کم کم شناختی شون. تقریبا 20 روز بعد از تولدت ویروس کرونا توی ایران شیوع پیدا کرد. اوضاع خیلی خراب و خطرناک شد. همه مدارس، ادارت، اماکن زیارتی، سیاحتی، هتل ها و هرجا که فکرشو بکنی بسته شد. بیمارستان ها هم عملهای غیرضروری رو انجام نمی دادن. انشالله یه پست کامل از شرایط کرونا رو بعدا مفصل واست می نویسم. خلاصه واسه همین سبب شد که دیر به دیر بریم دزفول. بار اولی که رفتیم نشد ختنه ا...
22 آذر 1399

به جمع خانواده خوش اومدی

محمدصدرای نازنینم بالاخره شما در روز جمعه 11 بهمن، در ساعت 10:50 صبح قدم روی چشم ما گذاشتی و جمع 3 نفره خانواده مون رو تکمیل کردی. نمی دونی داداشت چقدر ذوق دیدنت و داشت و داره. مدام میره و میاد بوست میکنه و قربون صدقه ات میره. خیلی داداش مهربونی داری و خیلی زیاد دوست داره. خاطره متولد شدنتو کامل گذاشتم واست توی وبلاگت تا بعدها بخونیش و لذت ببری. ...
22 آذر 1399

پنجمین جلسه فوتبال

مهربانم سلام امروز داداشت پنجمین جلسه فوتبال شو رفت و تو هنوز نیومدی.... آخه مامان بهش قول داده بود که چهار بار دیگه که رفت فوتبال، داداشش به دنیا میاد ولی مثل اینکه حالاحالاها قصد اومدن نداری. امشب محمدپارسا بهم گفت: مامانی زد زیر قولش. در جوابش گفتم: مامانی دست من نیست که داداشت کی میاد ولی انشالله تا قبل از  ششمین جلسه فوتبالت دیگه بیادش. ************************************************************** دیروز رفتم مطب خانم دکتر. صدای قلبتو واسم گذاشت و خداروشکر همه چیز خوب بود. 38 هفته و 2 روزم بود و بعد از معاینه گفت که هنوز سر کوشولوت نیومده تو لگن و هنوز فرصت دارم...قرار شد اگه تا هفته آینده هنوز نیومده بودی، ...
7 بهمن 1398

هفته 37

مهربانم سلام بی صبرانه منتظر دیدن روی ماهت هستیم مخصوصا داداشت که این روزهای آخر، مدام ازم میپرسه: مامانی نینی پس کی میاد؟؟؟ از یک ماه پیش بهش گفته بودم که حدود 4 هفته دیگه، انشالله داداشت به دنیا میاد. اونوقت ازم پرسید چهار هفته دیگه چقدر میشه؟ منم گفتم: یعنی چهار بار که کلاس فوتبال رفتی. و امروز چهارمین هفته و چهارمین جلسه از کلاس فوتبال داداشت هم گذشت  از خدا میخوام هرموقع که به صلاحمونه، کمک کنه که انشالله به سلامت به دنیا بیای و مامانی هم زایمان خوبی داشته باشه. هفته پیش که 36 هفته و 5 روزم بود، رفتم مطب و خانم دکتر گفت که زایمانت نزدیکه. ازم خواست که توی این هفته برم پیشش احتمالا چهارشنبه مجددا برم پیشش. مح...
30 دی 1398

قنداق و تشک گارددار

نفسم سلام تقریبا از ماه هفت بود که سفارش تشک لبه دار و قنداقتو داده بودم  کلی واسه پیدا کردن پارچه اش تو پیج های مختلف گشتم و وقت گذاشتم امیدوارم که تو هم خوشت بیاد ازش هفته پیش رسیدن و مامانی و داداشت که خیلی ذوقشونو کردن مامان عاشق قنداق و زیرانداز تعویضته وقتی پستچی بسته تشک ها رو آورده دم در خونه، آقای پستچی گفت خانوم میتونی ببریشون یا خودم بیارم بذارم تو آسانسور وقتی دیدم سبکه گفتم خودم میبرم اما درو که بستم داداشت گفت مامانی تو دست نزنی ها، خودم واست میارمشون بسته به اون بزرگی رو با چه ذوقی آورد بالا و از اون موقع همش ازم میپرسه: مامانی داداشی چقدر دیگه بدنیا میاد منم بهش...
13 دی 1398

هدیه های خاله نرگس

نفسم خاله نرگست خیلی مهربونه حالا انشالله بعدا که خودت اومدی هم میبینی که چقدر دوست داره و چقدر مهربونه خاله نرگس قبل از اینکه تو بدنیا بیای واست چندتا هدیه خوشکل گرفته  یه پتوی خوشکل، ست بهداشتی و یه عروسک ناز البته مامانی الان عکس همه وسایل رو نداره ولی عکس باقی رو واست میذارم که بمونه به یادگار یه کارت پستال خوشکل هم واست گرفته که توش واست یادگاری نوشته من به جای شما هم از خاله تشکر کردم واسش دعا کن که انشالله توی همه کاراش موفق باشه خیلی دوست داریم خاله نرگس❤️ ...
13 دی 1398

سونوی هفته 32

هفته 28 که مامان رفت دکتر واسه یک ماه بعدش دوباره نوبت ویزیت و سونو داد. یادمه اون روز خانم دکتر وقتی شکممو چک کرد، از رشد شما راضی بود (خداروشکر) و به مامان گفت که تو یک مامان باربی هستی. هفته 32 رفتم سونوی جورابیان و اونجا آقای دکتر گفت که خداروشکر همه چیز نرماله و مشکلی نیست خدایا صدهزار مرتبه شکر... توی سونو فهمیدیم که شما کاملا چرخیدی و در موقعیت سفالیک و آماده برای زایمان طبیعی هستی و وزنت در هفته 32 و یک روز حدود 1930 گرم بود که خداروشکر دکتر گفت خوبه و راضی بود. ****************************************************************** نوبت بعدیم هفته 36 هست.... انشالله که این هفته های پایانی هم به خوبی سپری بشن خی...
13 دی 1398

اولین باری که بابایی و داداشی تکون شما را احساس کردند

تربچه مامانی سلام الان که دارم واست اینا رو می نویسم شما دقیقا 35 هفته و یک روزه که تو دل مامانی هستی. از خدا میخوام که صحیح و سالم و انشالله در موقع خودت بدنیا بیای. ************************************************************* از اونجایی که توی بارداری شما، جفت مامانی آنتریو (قدامی) بود، مامان یکم حرکات تو رو دیرتر متوجه شد. البته اولین بار یه حرکت از شما حس کردم تو 16 هفته اما حرکات منظم تر و توی 18-19 هفته متوجه شدم. چون جفت جلوی شما قرار داشت، بابایی یکم دیرتر تونست حرکات شما رو حس کنه اولین باری که بابایی دستشو گذاشت رو شکمم و حرکت صدرا کوچولو رو احساس کرد، توی هفته 24 بود. اما داداش مهربونت توی هفته 26 زما...
13 دی 1398